دلم هوای نوشتن دارد , اما دلتنگم ودستم مرا یاری نمیکند , هوا ی بیرون ابری و زمستانی است .
دلتنگم و بی هدف مینویسم , دلم برای خیلی ها تنگ است . دیدن بعضی ها را که باید به دنیای دیگر امید داشته باشم وبعضی دیگر هم انقدر دورند که فقط باید با یادشان لبخندی بزنم ......... احساس ادم کوری را دارم که در یک جنگل راهش را گم کرده , ان جنگل احساسم هست و من بیچاره و دلتنگ .
متاسفانه این پستم با عنوان وبلاگم جور نیست اما چه کنم دلم هوای نوشتن دارد هر چند که زیبا نمینویسد .......
دل بارونی من هوس تگرگ و کولاک دریا را کرده , ومن توی قایق چشمم به دنبال کسی هست که به دلتنگی من پایانی خوش بدهد .
نه از رومم نه از زنگم همان بی رنگ بیرنگم
بیا بگشای در بگشای دلتنگم
موضوع مطلب : دلتنگی, دوست